دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…

کمی سکـــــــــــوت­…

کمی دل بریدن میخواد…

کمی اشک…

کمی بهت…

کمی آغوش آسمانی کمی دور شدن از این آدمها…!

کمی رسیدن به خدا…

 

 

 

 

سلامــــــــــــــــــــــــــــ......

بالاخره برگشتم بعد از 1 ســــــــــــــــــــــــــــــــــال و خورده ای...........

اومدم که بازم حرفای دلمو بنویسمـــــــــــــــــــ.......

الان خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوشحالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

.......

تولدم مباااااااااارک!َ

دو قدم مانده به خندیدن برگ

یک نفس مانده به ذوق گل سرخ

چشم در چشم بهاری دیگر

تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان

یک سبد عاطفه دارم

همه ارزانی تان . . .

عید نوروز بر شما مبارک


به قول حسین پناهی
.
.
.
.
.
.
.
.
می‌دونی”بهشت” کجاست ؟
یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !
بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...

naghmehsara.ir05

 

کاش …
پرده میدانست …
تاپنجره باز است فرصت رقصیدن دارد…!!!

پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه

تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.

عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری

یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم . .

یلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداتون فرخنــــــــــــــــــــــده باد!

 

 

normal_Love6

بیــــخیـآل خیـآلـت میـشـومـ …

و مـے سپـآرمت بہ دَسـت “او” !

امـآ چہ ڪنـمـ ڪہ “او” ،

فـقـط یـڪ ضَمـیر “سـوّم شـخص غـآیـب” نیسـت …
“او” ڪســے اسـت ڪہ …

تـمـآم هـسـتـے ایـטּ اوّل شـخـص مـُخـآطـب حـآضرَت رآ …
بہ آتـش ڪشـیـده اسـت … !

خُـــــــــــــــــــــــــــــــدایـــــــــــــــــا

آن گـــــــــــــــــــــــــــــــــــاه کــــــــه جــــــــــــــــــــان ها و اندیشــــــــــــته ها

از نَسیـــــــــــــــــــــــــــــــم فَــــــــــــــــــرح بَخــــــــــــــــــش نــــــــام و یـــادَت ســـَـرشار اســـــــــــــــــت

بُــــــــــگذار دَر بِرکـــــــــــه عَرفـــــــــــــــــــــــه خــــــــود را اَز زَنگــــــــــــــار غِفلــــــــــــــت

وَ مَعصیــــــــــــــــــــــــت شُســــــــت و شــــــــــو دَهیـــــــــــــم...

اِلتــــــــــــــــــــــــتماس دُعــــــــــــــــــــــا


سلام دوستای گلم

نظرتون راجع به آهنگ فراموش نشه................

دوستتون دارم یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه دنیا

خدایـــــا

این بند دل آدم کجاست؟؟

ک گاهی با یک

اسم..

نگاه..

با حضور یک نفر..

و یا با یک لبخند “پاره میشود”

uy




گاهی در فرا سوی این لحظات از خود میپرسم، با خود چه کردی؟!!!

 که همچون باران میباری.. همچون باد گریزانی..

 و همچون تاریکی در هراسی

 حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی

 تو خود، او بودی و او تو نبود...

 چه بد کردیم به خود...


هر چیز زمانی دارد

نفس هم که باشی

 دیر برسی

 من رفته ام . . .


خــــــدايـــــا...

آغوشت را امشب به من می دهی ؟

برایِ گفتن!چیزی ندارم

اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم

  تو بگویی :

مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .

می شود من بگویم خدایا ؟

تو بگویی : جانِ دلم . .

می شود بیایی ؟

تــــمــــنــــا می کنم


دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن


مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد
نسیمی بود که وزید و رفت ...
مدت هاست دل تنگ بارانم ...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند
و باور کنند که خوبم ...


دنیا کوچک تر از آن است،

که گم شده ای را در آن یافته باشی.

هیچ کس اینجا گم نمی شود!

آدمها به همان خونسردی که آمده اند ،

چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند.

یکی در مه،

یکی در غبار،

یکی در باران،

یکی در باد،

و بی رحم ترینشان در برف.

آنچه بر جای می ماند،

ردپایی است،

و خاطره ای که هر از گاهی،

پس می زند مثل نسیم

پرده های اتاقت را . . .

می گویند رسم زندگی چنین استــ

می آیندــ....

می مانند.....

عادت می دهند.....

و می رونــد....

و تو خود می مانیــــــــــ ....

و تنهاییتــــــ .....

رسم ما نیز چنین شد ...

آمدیم...

ماندیم ....

عادت کردیمـــ

و حال که وقت رفتن استـــ



می فهمیم که چه تنهاییم و رفتنی شدیمـــ..


برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیمــــ...

*************

باعرض معذرت برای تاخیر در آپدیت وبلاگ

بخدا وقتشو نمیکنم :(


مـَرآ

✿ בُخـتـَر خـآنـوم ✿

مـیـنـآمـَنـد

مَضـمونے ڪِہ جَـذّابیَتـَش نـَفـَس گـیـــر اَست

בُنیآے בُخترآنـﮧ ے مَـלּ نـﮧ بآ شَمع وَ نـﮧ بآ عَروسَڪ مَعنآ پیـבآ نِمیڪُنـَב

وَ نـﮧ بآ اَشڪ وُ اَفسوس

اَمـّـآ تَمآمِ اینهآ رآ בَر بَر میگیرَב

مَـלּ نـَﮧ ضَعیفَم وَ نَـﮧ نآتَوآלּ چرآ کـِﮧ

✔ خـُבآوَنـــــב ✔

مَرآ بـבوלּِ خُشونَت وُ زور ِ بآزو میپَسَنـבَב

وَ اَشڪ ریختَـלּ ضَعفِ مَـלּ نیست قُـבرَتِ روح ِ مَـלּ اَست


«باتشکر از  atiye.com »


ايـن روزها فقط ســـُكوتـ✖ــ ميــكنم . . .

كـ✖ــِنار مــے نشينم . . .

آرام ميــــ✖ـــگيرم . . .

و يـ✖ـَواش يـــَواش خودم را مــحــو ميكنـ✖ـم . . .

از ذِهـ✖ـטּ تو . . . از ذِهـ✖ـטּ خودم . . .

اما تـ✖ـو بـگو . . .

با دِلـَــــم . . . با دِلــــَت . . . چـــِه كـُنم...

+از طرف یکی از دوستان بسیار با محبت+

انصاف نیست …

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …

و آنقدر بزرگ باشد …

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …


نغه سرا (5)